درور بر شما -- خوش آمدید



وضعیت حقوق بشر در ایران ار وخامت هم گذشته است به طوری که
بصورت آشکارا به حریم افراد تجاوز میشود و یا بدون هیچ دلیل قانونی برای
افراد پرونده سازی میشود"البته باید گفت که در رژیم سفاک
اسلامی(اشغالگرایران), نقض حقوق بشر با پیروی از قوانین ننگین اسلامی قانون
است که بطور کاملا محسوس توسط حکومت جنایتکار اسلامی و مزدورانش انجام
میپذیرد و آزار و شکنجه آزادیخواهان میهن پرست به اوج خود رسیده است . این
خود دلیلی محکم بر ترس جانکاه حکومتیان خونخوار و نشانگر زوال حکومت
ضحاک(جمهوری اسلامی)در ایران زمین است,بخواهیم باور کنیم یا نکنیم شمارش
معکوس برای سرنگونی رژیم جهل اسلامی دیکتاتوری آغاز شده و باید گفت که اگر
با زور اسلحه برای مدتی نچندان زیاد بتوانند گلوی آزادیخواهان رابفشارند
ولی حرکت زمان را که همان نبض میهن پرستان ایرانزمین است را نمیتوانند
متوقف کند .


جاوید ایران و ایرانی میهن پرست.

نابود باد حکومت جهل اسلامی .

=======================================

زرتشت بیا که با تو امید آید ** در شب صدای پای خورشید آید ** تاریخ اگر دوباره تکرار شود ** کعبه به طواف تخت جمشید آید **

=======================================
درود بر شما , خوش آمدید , این وبلاگ در جهت مبارزه با
حکومت فاسد و دیکتاتوری جمهوری اسلامی که با خونریزی و دروغگویی ایران را به اشغال خود در آورده طراحی شده است .
------------------------
==========================================


The first address of my face book which was blocked and Hacked by nasty Islamic regime was:

http://www.facebook.com/cyrus.parsi.31

==========================


the new address Of My face book is :

https://www.facebook.com/Cyrus.Parsi2

Please add my new address in your face book.

-------------------
My Web-blogs are :

http://Human-rights-Iran.blogspot.com



Thank you so so much

Yours sincerely

Cyrus Parsi
.

-----------------------------------------------------------------

لطفا جهت خواندن و دیدن تمامی مطالب و عکسهای موجود در این سایت به قسمتهای " آرشیو پستها " , " صفحات" و "کتابها و مطالب دیدنی و خواندنی" مراجعه فرمایید .

در ضمن تمامی پیامهای شما عزیزان
(Comments) در این وبلاگ منتشر میشود .
======================================
به اصل با شکوه خویش بازگردیم .

Face Book : https://www.facebook.com/zartoshtpage
http://www.childrenofzoroaster.org

Download Avesta(Pdf
چنبش فرزندان زرتشت
======================================

وطن امروز اسير دو سه تن بي وطن است
انهدام وطن از نکبت اين چند تن است
اين يکی لاشخور و آن دگری جغد سياه
اين يکی مرده خور و آن دگری گورکن است
آن شده پيشنماز چمن دانشگاه
واقعاً، قصه او قصه خر در چمن است
عطشِ قاضی اسلام بنازم که چنين
تشنه خون جوان و بچه و مرد و زن است
حاکم شرع به حيوان عجيبی مانَد:
که دُمش گاو و تنش خوک و سرش کرگدن است
هيأت حاکم ما هيئتِ خيرات خور است
هيأت دولت ما، دسته زنجيرزن است
روزگاری که وطن دست کفن دزدان است
عجبی نيست اگر مرده ما بی کفن است
==========================
پیروز و سربلند باشید (مدیر وبلاگ , کوروش پارسی )


۱۳۹۳ تیر ۷, شنبه

گوشه ای از بیشمار خاطارات شیرین و ناب ایران من . آنچه بود و کارتر جنایتکار و ملاهای دستپرورده انگلیس دزد و متعفن نابودش کردند





























جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ در آزمون تيمور لنگ




مگر می شود با همديگر حرف نزد و در «خانه های ديوار بلند» خود ماند و، همزمان، کار اجتماعی و سياسی و فرهنگی کرد؟ متأسفانه، اگر به جمع اپوزيسيون رنگارنگ مان در خارج کشور نيک بنگريم می بينيم که براستی کسی با کسی حرف نمی زند اما همگی مدعی مبارزه عليه حکومتِ ـ بقول اسماعيل خوئی ـ پديده آورندهء خون جنونکدهء اسلامی هستيم... اما براستی اگر با هم گفتگو نکنيم و در «خانه های ديوار بلند» خود بمانيم حاصل کار چه خواهد بود جز گذراندن عمر به تشييع جنازهء همين چند تا آدم فعال، تا کی نوبت خودمان برسد، و ديگرانی بيايند و حديث ما بگويند و فهرست بالا بلند مبارزات بی حاصل مان را برای خالی روبرو قرائت کنند؟


مگر می شود با همديگر حرف نزد و در «خانه های ديوار بلند» خود ماند و، همزمان، کار اجتماعی و سياسی و فرهنگی کرد؟ متأسفانه، اگر به جمع اپوزيسيون رنگارنگ مان در خارج کشور نيک بنگريم می بينيم که براستی کسی با کسی حرف نمی زند اما همگی مدعی مبارزه عليه حکومتِ ـ بقول اسماعيل خوئی ـ پديده آورندهء خون جنونکدهء اسلامی هستيم.
برای جمهوری خواه نشست و برخاست با پادشاهی خواهان «تحريم است». پادشاهی خواهان هم رغبتی به گفتگو با جمهوری خواهان ندارند. مصدقی ها و اهالی جبهه ملی کهن بيخ تا کسی کتباً و رسماً قبول نکند که 28 مرداد کودتای امريکائی بوده به محفل خود راهش نمی دهند و حاضرند با شيطان (اعم از کوچک و بزرگ) مذاکره کنند اما با پادشاهی خواهان جليس و همنشين نشوند. طرفداران اسلام رحمانی سکولارها را نجس می دانند. سکولارها از همسخن شدن با اصلاح طلبان اکراه دارند. کمونيست ها يکسره اعلاميهء جهانگير حقوق بشر را «بورژوائی» می دانند و زير آن پرچم با هواخواهانش نمی نشينند. طرفداران حفظ تماميت ارضی بی جهت تعريف کنفدراسيون و فدراسيون را قاطی کرده و هر آن کس را که از فدراليسم سخن بگويد و حکومت های خودگردان محلی بخواهد تجزيه طلب و در نتيجه خائن می دانند. احزاب منطقه ای، يا بقول خودشان مليتی، نيز از جمع فارسی زبانان، از خراسان تا خليج فارس، قوم خونريزی به نام فارس را ساخته و آن را منشاء همهء بدبختی های خود می دانند.
در داخل اين «خانه های ديوار بلند» هم چندان آرامشی وجود ندارد. هر روز خبر انشعاب يک دسته کمونيست از دستهء ديگر منتشر می شود. پادشاهی خواهان حتی بر سر پادشاه شان هم توافق ندارند. و جمهوريخواهان هر روز به دستجات کوچک تری تقسيم می شوند. اما انتشارات همه شان را که می خوانی می بينی همگی در حال جنگ با حکومت خون و جنون اند؛ بی آنکه هيچ کدام شان به تنهائی توان يک مو از اين خرس کندن را داشته باشند.
بخشی از مردم ِ خاموش و تماشاچی هم، هر کجا دست شان برسد، سنگی به سوی اين «مبارزان» پرتاب می کنند و اگرچه اغلب مدعی اند که «سياسی نيستند» و افتخارشان آن است که «هيچ گاه عضو حزب و دار و دسته ای نبوده اند» اما همواره طلبکارانه از آنها که در هيچ کجا مأموريت و نمايندگی خاصی را از جانب مردم بر عهده ندارند اما می خواهند کار سياسی کنند حساب و کتاب می کشند و فعاليت هايشان را با سوء ظن می نگرند.
اين وسط هوچی ها و تهمت زن ها و مأموران با و بی جيره و مواجب هم جولان می دهند و تا کسی دستی و پائی بجنباند مردم را خبر می کنند که فلانی را رفسنجانی خريده و آن ديگری نوکر اسرائيل است و سومی را شيخ قطر حمايت می کند. اينها گاه انقدر وقيح می شوند که حتی جلوی دوربين تلويزيون می نشينند و مدعی می شوند که از مکنونات هر جريانی مطلع اند.
«حسودها» و «بخيل ها» و «ناتوانان ِ ظاهراً همه کاره» هم هستند که کارشان قلم کردن پای دوندگان است. خودشان حال دويدن ندارند اما نمی خواهند ديگران هم بدوند. پس دهان شان پر از انتقاد و هزل و جلفی و پرت و پلاگوئی و هتک حرمت و اتهام زنی به «دوندگان» است.

اما همين وضعيت خراب هم قابل تحمل می بود اگر می شد يقين داشت که يکی از اين شخصيت ها و سازمان های سياسی ما در موقعيتی قرار دارد که می تواند تبديل به آلترناتيو حکومت اسلامی شود و ايرانيان و جهانيان ببينند که اين حکومت خون و جنون چندان هم بی رقيب و يکه تاز ميدان نيست. در آن صورت مانعی در اين تفرقه ها و مخالفت ها و دشمنی ها، که خوی ثانوی ايرانيان سياسی کار شده است (و فی نفسه بد است) وجود نداشت. آن شخصيت و آن سازمان، عليرغم همهء موانع، می توانست ببرد و بدوزد و کار را تمام کند. اما همه می دانيم که چنين نيست.
پس، براستی، اگر با هم گفتگو نکنيم و در «خانه های ديوار بلند» خود بمانيم حاصل کار چه خواهد بود جز گذراندن عمر به تشييع جنازهء همين چند تا آدم فعال، تا کی نوبت خودمان برسد، و ديگرانی بيايند و حديث ما بگويند و فهرست بالا بلند مبارزات بی حاصل مان را برای خالی ِ روبرو قرائت کنند؟
پنج سال پيش، «جنبش سبز» اين خلاء موجود در اپوزيسيون حکومت مذهبی را بخوبی آشکار کرد. مردم به خيابان آمده بودند اما آلترناتيوی که اسلامی و اصلاً دينی نباشد وجود نداشت. يک جناح از خود اسلاميست ها عليه جناح ديگر ادای رهبری را در آوردند و نسلی را به مسلسل و تير و شکنجه و تجاوز کهريزکی تحويل دادند و خود نيز به حصر خانگی دچار شدند. براستی کجا شد آن جمعيتی که در عرض شش ماه از «الله اکبر گوئی» و «رأی من چه شد» کارش به «آزادی، استقلال، حکومت ايرانی» و «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ايران» کشيد؟ جمعيتی که چنين تحول بزرگی را از سر گذرانده و با کشته و اسير دادن مجبور به خالی کردن ميدان شده بود نشان می داد که آلترناتيو سکولار دموکرات تا بوجود نيايد حاصل همهء مبارزات اين همه آدم خوش قلم و پرنويس و پرگو چيزی در حدود هيچ و صفر است.
من، شخصاً، در همان روزهای خونين سال 88 درد اين کشيده را بر صورت خود حس کردم و صدايش در گوشم پيچيد و از خواب غفلت بيدار شدم و به دنبال اين فکر رفتم که، اگر چند تنی با هم همپيمان شوند و به سراغ شخصيت ها و سازمان ها بروند، شايد پرده های سوء تفاهم و انکار و رو در بايستی کنار رود و همنشينی به همانديشی و همدلی بيانجامد. و در اين تفحص بود که با وضعيت مشکل و بی گفتگوئی که در آغاز اين مطلب توضيح دادم روبرو شدم: مگر می شود با همديگر حرف نزد و در «خانه های ديوار بلند» خود ماند و، همزمان، کار اجتماعی و سياسی و فرهنگی کرد؟

و نتيجهء پنج سال از اين کوشش است که ما را به شرح حال تيمور لنگ می کشاند؛ همان که گفت «من از مورچه ای درس تلاش گرفتم که سيصد بار دانهء گندمی را به دهان گرفت و خواست آن را به بالای ديوار برساند و هر بار بصورتی فرو افتاد، اما شکست را نپذيرفت و ديگر باره کوشيد همان کاری را انجام دهد که بارها به سرانجامی نرسانده بود و عاقبت هم موفق شد». ما هم شديم مورچهء ديوار بلند اپوزيسيون آلترناتيو طلب. از هر در که راندندمان ما از در ديگری وارد شديم. اخم و تخم و بی اعتنائی را تحمل کرديم و البته هنوز هم نتوانسته ايم دانهء گندم را به نزديکی های فراز ديوار برسانيم و در چشم تيمور خان لنگ روسفيد شويم اما هر فرو افتادن ما آغاز کوشش بعدی ما بوده است؛ و شبيه بر عکس آن فواره ای شده ايم که چون سرنگون شود به آغاز بلند شدن اش می انديشد.
باری، آنچه ما جسته ايم ضرورت گفتگو نام دارد. در اين مرحله که ما هستيم هدف و استراتژی و تاکتيک اموری سخت دور از دسترس می نمايند. برای رسيدن به همهء آنها اول بايد از خانه ها بيرون آمد و، اگر شد، در «زمينی بی طرف» به گفتگو نشست. چرا که تنها نتيجه ای که گفتگو نکردن دارد انزوا و شکست و حرمان است و بس.
و نوروز سال پيش بود که خواستيم حاصل تفحصات مان را جمع بندی کنيم: اختلاف ها را می دانيم و نيز با خبريم که اين اختلافات همهء اشتراکات مفصلی را که در بين آحاد اپويسيون وجود دارد معطل و بی فايده کرده است. پس بايد آن «زمين بی طرف» را ساخت يا پيدا کرد؛ سايه ساری برای نشستن و رآی زدن؛
گفتگوهائی که از آن ِ هيچکس و متعلق به همه کس باشد... و اين توجهات ما را به فکر يک گرد همآئی ساليانه انداخت، فقط برای گفتگو و بدون در کار آمدن هيچ تعهد و پيوند و مأموريتی. شايد بتوان آن را «گردهمآئی سکولار دموکرات ها» ناميد. گنده گوئی نکنيم، خيال سرنگونی بلافاصلهء حکومت خون و جنون را نداشته باشيم، در گردهمآئی ها نکوشيم برتری با ما يا با هر کس ديگری باشد، قطعنامه هم صادر نکنيم؛ فقط همديگر را ببينيم، يک هوای مشترک را تنفس کنيم، انديشه هامان را با يکديگر در ميان بگذاريم، از دخالت سوء ظن های نا مستند جلوگيری کنيم، به پيشداوری راه نفوذ ندهيم، و فقط به اين بيانديشيم که شايد «گفتگو بر همانديشی در بگشايد و همانديشی به همدلی بيانجامد».

فکر ايجاد آن گردهمائی ساليانه از همين مبانی پيش آمد و شکل گرفت. گفتيم زمانی را برای اين ريتم سالانه انتخاب کنيم، و ديديم که بهترين هنگام سالگشت انقلاب مشروطيت است که خوش درخشيد ولی دير زمانی است که مستعجلانه زير پای سکولاريسم استبدادی و حکومت مذهبی له و لورده شده است، حال آنکه از لاشه اش حتی می توان بوی خوش سکولار ـ دموکراسی را استنشاق کرد. پس گفتيم که بيائيم و هر ساله در سالگشت انقلاب مشروطه (هفتهء دوم امرداد ماه) در گوشه ای از جهان گردهم آئيم و با هم چای و شيرينی بخوريم و دربارهء سکولار دموکراسی، بعنوان تنها بديل حکومت ايدئولوژيک ـ مذهبی، حرف بزنيم. اسم اش را گذاشتيم «کنگرهء سالانهء سکولار دموکرات های ايران»؛ نهادی که فقط برای تسهيل کار گفتگو بوجود می آيد. و توانستيم اولين کنگره را هم سال پيش در شهر واشنگتن، پايتخت امريکا، برگزار کنيم.
خيلی ها با طلبکاری و سرزنش می پرسند: «خب، که چه؟ رفتيد و چای و شيرينی خورديد و حرف زديد؛ اما حکومت اسلامی همچنان، سر و مر و گنده، سر جاي نشسته است و در منطقه ژاندارمی می کند و حالا هم آقای اوباما خيال دارد، از طريق رفاقت با آن، در عراق و منطقه جنگ نيابتی به راه بياندازد تا مجبور نشود سربازهايش را به عراق برگرداند. اين وسط شما چه کاره ايد؟ کی می خواهيد از حرف به عمل برسيد؟» و من، در اين مواقع، سخت علاقمندم که به اينگونه کنار گود نشينان بگويم: «خانم، آقا، شما از ما طلبی داريد؟ ارث پدرتان را می خواهيد؟ زورتان به خون جنونکده ای ها نمی رسد و در اين ميان از گردن ما باريک تر پيدا نکرده ايد؟ مگر خودتان سرگرم کدام مبارزه ايد که دهان تان پر از توقع از ما است؟ حداقل ما دور هم می نشینیم و حضور سکولار خود را چون خار به چشم حکومت اسلامی فرو می کنیم. شما چه می کنید؟
و، در کنار همهء این های و هو ها، وقتی با ساعت شنی خودمان که نگاه می کنيم می بينيم که، هرچند لاک پشت وار، اما بهر حال در دل همان گرد همآئی پارسال نيز خبرهای بوده است. مثلاً، بخشی از کسانی که به واشنگتن آمده بودند تصميم گرفتند بر مبنای سندی به نام «بيانيهء عصر نو» دور هم جمع شوند و نهادی تازه را به نام «جنبش سکولار دموکراسی» بوجود آورند و چند نفری را هم انتخاب کننذ که امور آن را بگردانند. جالب تر از هر چيز اين بود که نهاد مزبور ادعای آلترناتيو بودن و خيال جمع کردن کل اپوزيسيون در زير بال و پر خود را نداشت و خود را يک «سازمان خدماتی» تعريف می کرد که آماده است ديگر سکولار دموکرات ها را در کارهاشان ياری دهد. خوشبختانه در فضائی که شمار اعضاء سازمان های سياسی ما ار صد بالا نمی رود اين جنبش توانسته است عدهء بيشتر و وفادارتری را بر حول «بيانيهء عصر نو» گرد آورد.

اما اين تنها نتيجهء آن کنگرهء نخستين نبود. چند ماهی بعد، نمايندگان برخی از سازمان های سياسی که در آن کنگره شرکت کرده بودند اظهار تمايل کردند که با هم بيش از گذشته همکاری کنند. حاصل اش هم اين شد که «مجمع سازمان های سکولار دموکرات» فعلاً با 12 سازمان عضو بوجود آمده و چون هنوز تکليف چگونگی برگزاری «کنگرهء امسال سکولار دموکرات ها» روشن نبود، اين مسئوليت را برای اين دومين کنگره بر عهده گرفته، تا هزينه های آن را فراهم کند، و کارهای اجرائی اش را به انجام رساند؛ بی آنکه خود را صاحب کنگره و ديکته کنندهء خط مشی آن بداند و يا بخواهد به نفع خود نتايجی را از آن استخراج کند.
بدينسان اکنون مقدمات برگزاری دومين کنگرهء سالانهء سکولار دموکرات های ايران فراهم شده است و يک کميتهء برگزاری و نيز يک کميتهء تدارکات محلی سرگرم فراهم ساختن لوازم اين کارند.
در عين حال، کميتهء برگزاری، در اولين قدم ها، دست به انتشار دعوتنامهء عامی زده است خطاب به بيش از هزار تن از فعالان سياسی اپوزيسيون سکولار دموکرات و از آنها، به نام، خواسته تا در کنگره ای که در روزهای نهم و دهم اگوست سال جاری در شهر بوخوم آلمان تشکيل می شود شرکت کنند. همچنين اعلام کرده که دعوتنامه خاص کسانی که نام شان در انتهای آن آمده نيست و هر کس که به سکولار دموکرات بودن آيندهء ايران علاقه و باور دارد، يا حتی مخالف آن است می تواند در کنگره شرکت کند.
در دومين قدم هم تصميم گرفته شد که دو روزهء کنفرانس را به سخنرانی های از پيش تعيين شدهء شخصيت ها اختصاص ندهند بلکه، در صبح و بعد از ظهر دو روز شنبه و يکشنبه، همه اجازه داشته باشند سخن بگويند و اسباب و لوازم پيدايش آنچه را که حاصل «خرد جمعی» خوانده می شود فراهم آورند. کميتهء برگزاری فقط چهار سوژه را برای بحث پيشنهاد نموده و همراه با آنها نظر «مجمع سازمانی سکولار دموکرات ايران» را هم در مورد هر يک و در چند دقيقهء آغاز هر نشست اعلام می کند؛ تنها به اين نيت که زمينه را برای گشايش و ادامهء بحث آماده کرده باشد. سپس در هر مجلس از نشست های چهارگانهء کنگره هفت نفری که از قبل نام نويسی کرده باشند هر يک در 5 دقيقه نظرات شان را اعلام می دارند و سپس بحث آزاد گشوده می شود.
در اين ميان البته، بمناسبت سالگشت انقلاب مشروطه، يک شب فرهنگی نيز در نظر گرفته شده است که نويسندگان و شاعران و هنرمندان حاضر در کنگره با ارائهء آثار خود، که قطعاً نمونه هائی از ادبيات و هنر سکولار دموکرات ما محسوب می شوند، به رونق آن می افزايند.
اما... اما اگر در صبح روز دوشنبه يازدهم ماه اگوست از من بپرسيد که چه گلی به سر اپوزيسيون ايران زده شده، احتملاً به شما نخواهم گفت «هيچ» اما حتماً خواهم گفت «بايد صبر کرد و ديد». چرا که ديده و دانسته ام که تجربه، همچون نفوذ آب چشمه بر خشکی خاک، با سرعت کند خویش در جان آدمی می نشیند و تازه و بارورش می کند.
به يادم هست که جهل سال پيش، آنوقت ها که دين و ايمانی داشتم، سفری به مکه کردم و آداب حج بجا آوردم. من هم با آن بقيه که از همه جا آمده بودند، پيچيده در کفنی به نام لباس احرام، از وادی های خشگ و کوه های کوتولهء اطراف مکه گذشته بودم، طواف و سعی کرده بودم، موئی را که آن زمان داشتم به تيغ سلمانی عرب سپرده بودم، و بعد هم سوار هواپيما شده و به خانه برگشته بودم. در ظاهر نه اتفاقی افتاده بود و نه تغيير مهمی صورت گرفته بود. برخی از رفقا البته سری به تحير و حسرت تکان می دادند که فلانی به سرش زده است. اما من می دانستم که در من همه چيز تغيير کرده است، چشمم به واقعيت های جهان فلک زدهء اسلام باز شده است، و مذهب و «آداب و ترتيب» از دلم پر کشيده و رفته اند. آن روزها هم اگر از من می پرسيدند که «رفتی و برگشتی و چه شد؟» لابد توقع داشتند که جواب شان «هيچ» باشد، اما من که بهر حال از کوران تجربه ای اجتماعی، فرهنگی و انسانی گذشته بودم، هنوز و بلافاصله نمی توانستم بگويم که چرا ناگزير با روز قبل از رفتنم متفاوت شده بودم.
کنگرهء سکولار دموکرات های ايران هم سنت گزاری کوچکی است برای آدميانی همچون من که، اگر جا بيفتد، مآلاً می تواند به ايجاد آلترناتيو کمک کند و پس از انقراض حکومت اسلامی هم در داخل ميهن مان، در هر سالگشت انقلاب مشروطه، ادامه يابد و پاسدار ارزش های سکولار دموکرات جامعه باشد.
می رويم، می نشينيم، به سخنان همديگر گوش جان می سپاريم، گفتگو می کنيم، شبی را هم با شعر وادبيات و هنر سکولارمان آشناتر می شويم و چون برگشتيم قطعاً همانی نخواهيم بود که رفته بوديم.

nooriala.com">esmail@nooriala.com

عقب ماندگی عبدالکریم سروش در باره حجاب زنان٬ جلال ایجادی




از نظر آقای سروش موقعیت زنان در ایران مسئله کلان نیست، بلکه یک مسئله عرفی جزئی بشمار میاید. اولین پرسش اینستکه چرا در زاویه نگرش فیلسوف اسلامی و طبقه بندی مقولات مسئله زن جزئی تلقی شده و همپای مسائل ناب و برجسته ارزیابی نمیگردد. البته ایشان میگویند در این بیست سال اخیر به مسائل جزئی نیز پرداخته و هزینه اش را نیز پرداخت کرده اند. ست و نتیجه تحمیل این ایدئولوژی دینی جز دشواری های متعدد برای زنان و خشونت در مناسبات اجتماعی و فرهنگی علیه زن چیز دیگری نبوده است. علیرغم پیکارهای فراوان زنان و رشد گرایش دمکراتیک برابری جویانه، کل جامعه دینی در برابر آزادی زن ایستاده است و نخبگان مذهبی و سیاسیون و ایدئولوگهای دینی با حمایت از مبانی قرآنی و معیارهای مذهبی کهنه خود خواهان ادامه اسارت زن و کمترین امتیازات برای زنان هستند. مخالفت با آزادی و حقوق زن به اسلام محدود نمیشود، دین یهود و مسیحیت نیز با اسلام همگرایش میباشند؛ ولی در جامعه ما فشار اسلام علیه زن بیکران است و این دین بعنوان یک عامل اساسی تاریخی و ایدئولوژیکی ستمگری علیه زن عمل میکند. 
 
آقای سروش مسئله زنان جزئی و قصه نیست

در کنفرانسی که توسط بنیاد سهروردی و کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو در ژوئن 2014 برگزاز شد و در سایت "خود نویس" 20 ژوئن بازتاب یافت، ما یکبار دیگر با مواضع دکتر عبدالکریم سروش در باره زن آشنا میشویم. آقای سروش که حکمت میداند و صوفی طرفدار مولوی میباشد در محیط سیاسیون و نخبگان مذهبی و نیز خیل فرصت طلبان سیاسی غیر مذهبی دارای نفوذ و اعتباراست. در این گفتگو گردانده بحث از دکتر سروش میپرسد نظر شما در باره یکی از موضوعات روز جامعه ایران، مثلا آزادی‌های یواشکی زنان چیست؟
عبدالکریم سروش در پاسخ به این پرسش میگوید: "روشن‌فکرها انتخاب‌های مختلفی دارند. در مسائل کلان‌تر جامعه شرکت و اظهارنظر می‌کنند. در مسائل عرف هم وارد می‌شوند. من شخصا در دو دهه اخیر در مسائل جزء هم علاوه بر مسائل کلان وارد شده‌ام و قلم و قدم زده‌ام و هزینه‌هایی را هم پرداخته‌ام". سروش ادامه میدهد: "قصه زنان در کشورما البته قصه ویژه‌ای است. یعنی از دو ناحیه به مسئله زنان نظر کنیم. یکی از مقوله فقه است که جامعه و حکومت ما بر این مطلب پا می‌فشارد و یکی هم از ناحیه اخلاق است که آنهم منظر و موضعی‌ست که گاهی فراموش می‌شود و باید مد نظر قرار گیرد. رایی که روشن‌فکران در این خصوص دارند این است که از سلطه فقه جلوگیری شود و توجهی هم به اخلاق بشود و از طرف دیگر هم آزادی رعایت شود. یعنی من به هردوسوی مسئله نظر دارم. الان در جامعه ما، هم در میان ایرانیان خارج نشین و هم ایرانیان داخل مواجه می‌شویم که آزادی زنان یک سویه است. یعنی چنان می‌گویند و می‌نویسند که گویی حجاب داشتن یک رفتار قرون وسطایی و نوعی عقب افتادگی است. این برخورد با زنانی که حجاب و پوشش دینی را انتخاب می‌کنند ناصواب است. من به آزادی زنان در امر پوشش معتقدم. به منزله یک امر اخلاقی آنها که خارج از حوزه دیانت هستند می‌توانند انتخاب خودشان را صورت بدهند. اما از این جهت که گمان ببرند یا این اندیشه را پیدا کنند که در مقام تحقیر کسانی باشند که انتخاب دیگری دارند، آنرا هم باید مورد توجه و انتقاد قرار داد."
از نظر آقای سروش موقعیت زنان در ایران مسئله کلان نیست، بلکه یک مسئله عرفی جزئی بشمار میاید. اولین پرسش اینستکه چرا در زاویه نگرش فیلسوف اسلامی و طبقه بندی مقولات مسئله زن جزئی تلقی شده و همپای مسائل ناب و برجسته ارزیابی نمیگردد. البته ایشان میگویند در این بیست سال اخیر به مسائل جزئی نیز پرداخته و هزینه اش را نیز پرداخت کرده اند. روشن است برخورد از بالا و غرورآمیز و ابهام گوئی ایشان باید بطرز جداگانه از زاویه روانشناسانه و روانکاوانه مورد بررسی قرار بگیرد. ولی اینکه چرا در نگرش آقای سروش "آزادی های یواشکی" زنان، حجاب زنان و بقول ایشان "قصه زنان" ایران، در گروهبندی مسائل جزئی قرار میگیرد، یکی از مسائل اساسی مورد اختلاف با ایشان است. مسئله زن از نظر جامعه شناسی، اقتصادی، تربیتی، خانوادگی، سیاسی، جنسیتی، روانکانه، فرهنگی، یک امر اساسی در تمام جوامع بشری بشمار میاید. هرچند که دین و فرهنگ مردسالار و سنتی در بسیاری از کشورها موقعیت و فشار علیه زنان را نادیده گرفته و سلطه بر زن را امری طبیعی قلمداد نموده است. در بسیاری از موارد بخاطر فرهنگ و تربیت غیردمکراتیک و عقب مانده، در قبال وضعیت دلخراش و نابرابر زنان سکوت شده و ذهنیتهای حاکم مردسالار به نفی واقعیت پرداخته اند. در جوامع گوناگونان و در دین های متفاوت بیعدالتی و تحقیر آشکار و "محترمانه" زن و در کردار تلقی نمودن زن بعنوان فرد دست دوم و فرعی واقعیتی رایج و آشکار بوده است. در جوامع اسلامی بیشترین اجحاف و فشار علیه زنان اعمال شده است زیرا قرآن با برخورد تبعیض آمیز خود زن را از حقوق برابر با مرد محروم کرده، سرچشمه فرهنگ عامیانه ضد زن بوده و با فضا و پیام خود ذهن مرد و زن را هرچه بیشتر آلوده کرده است. کارخانه ایدئولوژیک اسلامی و عقاید متحجرانه رایج در جامعه مسلمان، براحتی اساس حقوقی خود را بر پایه نابرابری ارثی قرار داده، زن را در مالکیت مرد جای داده، زن را در خدمت نیاز سکسی جنس برتر نشانده و در بهترین حالت رابطه با زن را با برخورد پدرسالارانه آراسته ساخته است.
حال در نظر یک ایدئولوگ مهم اسلامی مسئله زن چرا جایگاه برجسته ندارد؟ چرا ایشان در نوشته های خود به نقد فلسفی و اجتماعی و سیاسی از جایگاه زن در ایران نپرداخته است؟ خاموش بودن ایشان در مورد زن ستیزی اسلام و مردان مسلمان و غیر مسلمان چگونه قابل توجیه است؟ باور فکری و رفتار اجتماعی ایشان نسبت به مسئله زن ناشی از باور وفادارانه ایشان به اسلام و حسابگری ایشان است. با توجه به اتوریته خود چرا در باره زنان عربستان و مصر و پاکستان و افغانستان و زنان ایران سکوت کرده اند؟ مسئله زن در کنار مسائلی مانند دین و شیعیگری و مهدی و مولوی و ملاصدرا و قرآن، فاقد برابری و ارزش است؟ برخلاف نظر آقای سروش، تحلیل از موقعیت زن و نقش او در جامعه دینی خرافات زده ایران اساسی بوده و عدم پرداخت به آن بعنوان یک مطلب اساسی ناشی از ذهنیتی است که توسط مذهب و کهنگی فکری میخکوب شده و ناتوان است.
دکتر سروش میگوید "قصه زنان" را از دو ناحیه فقهی و اخلاقی میتوان برخورد کرد. ایشان میگویند جامعه و حکومت بر ناحیه فقهی پامیفشارند. دکتر سروش خود را روشنفکری میداند که مخالف سلطه فقه و جانبدار جنبه اخلاقی است. اولین پرسش اینجاست که ایشان چرا سیاست حکومتی را به نقد نمیکشد و سرکوب زنان و حجاب اجباری را آشکارا و عریان محکوم نمیکند. قلم ایشان گاه از یک استراتژی آشفته پیروی میکند و گاه با شگرد و زرنگی پنهان کردن یک مطلب اساسی را دنبال مینماید. در بخشی از این گفتگو پرسش در باره حجاب در ایران است و تمام بار دینی و سمبولیک ویرانگر و شرم آمیز آن در جامعه است. حال میتوان این سئوال را مطرح کرد چرا وضعیت زنان ایران "قصه" معرفی میشود و در عرصه فقهی چرا سروش سرکوب زنان از دوران خمینی تا خامنه ای توسط حکومت و آخوندکراسی را مورد انتقاد قرار نمیدهد. نظام ولایت فقیه و تمام سلسله مراتب روحانیت حجاب را واجب دانسته و بر محدود کردن حقوق و سرکوب زنان تاکید دارند. ایشان سرکوب حکومتی نسبت به زنان و اجبار حجاب را "پای فشردن"
حکومتی مینامد. حال آنکه واژه ها بار ویژه در زمان و مکان معین دارد و فشار ماشین سرکوبگر ولایت فقیهی، پافشاری نیست بلکه شکنجه روحی و محرومیت است. افراد باید در کلام خود با ادب باشند ولی ادب کاذب و عوامفریب زیان آور است. زبان فلسفه با شخصیت و با صراحت است، زبان جامعه شناسی نقاد و تیز است، زبان انتقاد سیاسی از جباران دینی و حکومتی زبانی نافذ و عدالت جو است. زبان سروش گاه با پیرایه های سنگین و ساختگی همراه است و گاه با عدم دقت علمی و شفافیت مشخص میشود. کلیات ایشان برای برخی خمار کننده است و برای بسیاری خسته کننده است، زیرا انبوه سخنانی گل و گشاد بدون روح علمی است. صراحت در سخن یک ویژگی کیفی و حرفه ای و روشنفکرانه است.
آشفته فکری دکتر سروش در باره اخلاق
آقای سروش خود را مدافع اخلاق میداند و میگوید لازم است هم اخلاق و هم آزادی زنان در امر پوشش رعایت شود. پرسش در اینجاست که اخلاق برای دکتر سروش به چه معناست و تفاوت آن با فقه چیست؟ فقه در تبعیت از قرآن و پیامبر، به "اصول" دین، ایمان به خدا، امر مقدس و نامقدس، گناهکاری انسان و اطاعت او از الله و اعتقاد فرد به جهنم و بهشت، پای میفشارد. در فقه، احترام و اعتقاد به خاندان محمد و علی ضابطه اصلی در رفتار انسان میباشد و کردار افراد در تمامی امور فردی و اجتماعی باید مطابق با احادیث و گفتار و کردار امامان باشد. فقه یک نظام تعبدی و واپسگرا در جهت نفی آزادی انسان و خردگرائی اوست. در برابر فقه، اخلاق یا اتیک قرار دارد. فقه دینی به آسمان نظر دارد حال آنکه اخلاق اتیک به زمین نگاه میکند. اخلاق یا اتیک بر عقل بشری و احترام به همگان و مسئولیت افراد و جستجوی زندگی بهتر باعتبار رفتار انسانی، متکی بوده و ارزش های اجتماعی و انسانی را راهنمای فرد در جامعه قرار میدهد. اخلاق یا اتیک پیوند زنده انسان با اجتماع، با راستکاری، با صداقت و با طبیعت است. هر جامعه ای به ارزشهای اخلاقی نیازمند است. روشن است پدیده دین یک امر تاریخی و روانی است و در تمامی جوامع بشری نوعی از دین وجود دارد، ولی اساس عمیقتر در جامعه اخلاق اجتماعی یا ارزشهای پیوند دهنده ای است که رابطه فرد با جامعه و دیگری را توضیح میدهد. انسان برای زندگی به ارزش و اخلاق نیازمند است ولی به دین و نجات دهنده آسمانی باجبار نیازمند نیست. در اجتماع زمانی که اخلاق ناتوان و ضعیف است، نیاز به دین و تمایل به فساد بیشتر است.
حال در این گفتار اخلاق برای سروش به چه معناست؟ به مضمون گفتار سروش دقت کنید، "حجاب و پوشش دینی" با تردستی در مقوله اخلاق جای داده میشود. جای دادن حجاب اسلامی در عرصه اخلاق فقط بیان وابستگی ذهنی شدید آقای سروش به اسلام و آیات ضد زن در قرآن است. در قرآن ترجمه قمشه ای در سوره احزاب و آیه 59 آمده است:"ای پیعمبر با زنان و دختران خود و زنان مومنان بگو: خویشتن را به چادر فروپوشند که این کار برای اینکه آنها به (عفت و حریت) شناخته شوند تا در تعریض و جسارت (هوس رانان) آزار نکشند." روشن است آقای سروش دستخوش تنگنای فکری بوده و حجاب که یک حکم دینی میباشد را اخلاق جا میزند. دین با حمایت دینداران فعال و جامعه مذهبی و آخوندی و طبقات حاکم مستولی شده و جزمیات و احکام قرآنی باعتبار فشار روانی مذهب در جامعه به زندگی روزمره تحمیل گردیده است. بخش مهمی از جامعه و ذهنیت سنتی در اجتماع، عقاید واپسگرای دین اسلام در باره زنان و از جمله حجاب را از آن خود نموده است. در بستر دینی، پدیده خود باختگی و فقدان استقلال ذهنی و نبود خردگرائی، حجاب را به ارزش تبدیل نموده و نفی شخصیت زن و آزادی رفتاری و جنسی و جسمانی زن را باوج رسانده است.
آقای سروش میگوید: "در جامعه ما، هم در میان ایرانیان خارج نشین و هم ایرانیان داخل مواجه می‌شویم که آزادی زنان یک سویه است. یعنی چنان می‌گویند و می‌نویسند که گویی حجاب داشتن یک رفتار قرون وسطایی و نوعی عقب افتادگی است. این برخورد با زنانی که حجاب و پوشش دینی را انتخاب می‌کنند ناصواب است".
بطور مسلم اکثریت ایرانیان در داخل و خارج موافق آزادی در زمینه پوشش هستند و انتخاب آزادانه را مورد پسند خود میدانند. این آزادی یعنی آزادی پوشش داشتن یا نداشتن، آزادی نقد پوشش در جامعه دینی، آزادی نقد آیه قرآنی و شریعت در ترویج و تحمیل حجاب اسلامی میباشد. ما میدانیم که دستگاه جهنمی دولت اسلامی ایران و نظام حوزه و عقاید دینی مذهبی های فناتیک و ایدئولوگ و سنت کهن خانوادگی و محلی، هرگونه آزادی رفتار را نفی کرده و زن را به محرومیت در انتخاب محکوم نموده و حقوق او را سلب میکنند. ما موافق آزادی و انتخاب واقعی شهروندان هستیم حال آنکه همه شهروندان مورد هجوم تبلیغاتی و سیاسی مذهبیون میباشند. چرا آقای سروش به حجاب اجباری فاشیستی در جامعه ایران انتقاد آشکار نمیکند و در نوشته ها و کنفرانسها و اعلامیه های خود دست به کارزار ضد حجاب اجباری نمیزند؟
آقای سروش باید بداند حجاب اخلاق نیست یک بردگی است، نفی هویت زن و آزادی اوست، حجاب نفی زیبائی جسمی زن است و سرکوب جلوه های زیبائی شناسانه و اروتیک است. اخلاق مورد نظر دکتر سروش دین است و اعمال آئین های دین اسلام و حکم قرآنی است. آقای سروش شما بیائید ثابت کنید که حجاب قرآنی ارزش های انسانی را ارتقا میدهد، به ثبات جامعه کمک میرساند، تربیت جامعه را تقویت میکند، مناسبات اجتماعی و انسانی را تحکیم بخشیده و پاکیزه میسازد و زن را به آزادی راهبری میکند. زنان تصویر شده در قرآن شما نصف مرد ارث میبرد، تا چهار نفر از آنان زیر قدرت و لذت جنسی مرد منکوب هستند و اگر نافرمانی کنند شوهر پیرو پیامبر میتواند آنها را کتک بزند. این ننگ بشریت است و شما مذهبی ها مسئول پوشاندن این اعمال دینی هولناک هستید. باید آشکارا گفت هرکسی که در قبال آیات جنائی و تبعیض آمیز قرآنی کوتاه میاید یا میپوشاند، دستخوش سرسپردگی ایدئولوژیک است. مذهبی ها و چپ ها و جمهوری خواهان و ملیون و راستها و لیبرالهائی که در این زمینه سکوت میکنند در کردار خواهان اسارت زنان هستند.

حجاب اسلامی یک عقب ماندگی آشکار 

حجاب زن در جوامع کنونی یکی از منابع فساد اخلاقی و ادامه باور سلطه گری مردانه در جامعه است. همه زنان عقب مانده که طرفدار سلطه مردانه هستند حجاب دارند، تمامی زنان آسیب دیده روسپی در ایران زیر حجاب هستند، تمام زنان صیغه ای که در کنار حرم امامان جمع اند با حجاب میباشند، تمام زنان آخوندها و حاجی آقاها و بازاری ها و مسئولان دولتی و حکومتی زنان با حجاب هستند. حجاب سمبول مثبتی نیست. حجاب نشانه مذهب و عوامفریبی و دروغ و نیرنگ در جامعه است. در کشور ما زنان شرافتمندی که حجاب بر سر دارند بسیارند که هنوز به آگاهی لازم نرسیده و زیر نفوذ احکام مذهبی و فشار اجتماعی مانده اند. در عین حال زنان مدرن و آزادیخواه و آزار دیده و متنفر از حجاب اسلامی بسیارند و آنها مجبورند زیر توتالیتاریسم سیاسی، حجاب اجباری را بر سر کنند. اینان انتخاب نکرده اند، اینان زیر فشار جامعه و استبداد حاکم و گروههای نظامی و اوباشان، باجبار پوشش اسلامی دارند. آقای سروش، کجاست فریاد بلند شما در اعتراض علیه حجاب اسلامی اجباری؟ شما میگوئید موافق آزادی حجاب هستید، ولی در طی 35 سال چرا در رسانه ها کارزار برای دفاع از آزادی امر پوشش و برای اعتراض علیه حجاب ننگین قرآنی و آخوندی بر پا نکرده اید؟

آقای سروش در حمایت از حجاب مطرح میکند که به نظر برخی گوئی حجاب نشانه قرون وسطائی و عقب ماندگی است. بله جای تردید نیست، بطور مسلم این حجاب نشانه عقب ماندگی و ارتجاع فکری است. فقط یک فکر کهنه پرست و غیرمدرن، حجاب را ارزش اخلاقی نشان میدهد. آقای سروش در این زمینه همانند بسیاری از آخوندهای کشور ما فکر میکند. ایشان فیلسوفانه فکر و عمل نمیکند. یک فیلسوف امروزی و واقعی طرفدار دمکراسی رفتار آزاد منشانه دارد و حقوق بشر را رعایت میکند و حجاب اسلامی را نشانه ستمدیدگی و انقیاد میداند و از حجاب تجویز شده توسط رئیس نظامی و سیاسی اسلام پیروی نمیکند. یک فیلسوف خردگرا به عقاید واپسگرای تولید شبه جزیره عربستان رجوع نمیکند تا درس زندگی برای جامعه باز امروزی بدهد. دکتر سروش فرد بسیار محترمی میباشد ولی افکار ایشان بسیار عقب مانده است و برخلاف ادعای ایشان در ارادت نسبت به کارل پوپر، فکر و رفتارش با افکار و منش کارل پوپر بسیار متفاوت است. فلسفه پوپر که فیلسوفی دمکراسی خواه و مدافع تجربه و علم در رسیدن به حقیقت است در برابر دستگاه توتالیتر اسلام و جامعه محمدی قرار میگیرد. ذهنیت کارل پوپر در برابر ایدئولوژیهای تمام خواه مانند نازیسم و کمونیسم و اسلام دست به مقاومت میزند. جزمگرائی دین هرگز مورد توافق پوپر نیست و بطور مسلم حکم قرآنی در باره حجاب و نابرابری زن در نقطه مقابل اندیشه انتقادی پوپر قرار میگیرد. جامعه اسلامی برپایه یک الگوی بسته و تبعیض گراست حال آنکه جامعه پوپری جامعه ای باز، علم گرا، تجربه گرا و آزادی گراست.

اینکه بدلایل تاریخی فرهنگی و سنتی در نزد بخشی از زنان در برخی کشورها مانند یونان و ایتالیا و روسیه پوشش روسری وجود دارد قابل بررسی است. اینکه در مناطقی از ایران بدلایل فرهنگی و سنتی و مذهبی کشاورزان زن دارای پوشش روسری بوده نیز قابل تحلیل است. ولی حجاب اسلامی بمثابه حکم قرآنی به لحاظ تاریخی دینی بیانگر انقیاد زن در جامعه مردسالار میباشد. بعلاوه اجبار در حجاب توسط حکومت استبداد اسلامی و تبلیغ حجاب توسط روشنفکران و ایدئولوگهای مذهبی و آخوندها و قشرهای اجتماعی ناآگاه جامعه نفی آزادی پوشش زنان و گسترش ایدئولوژی اسارت آمیز است.
مبارزه علیه این عقاید واپسگرا و حجاب اسلامی، بمعنای تحقیر کرامت انسانی فرد نیست بلکه بمعنای مبارزه با کهنه گرائی و عقاید زیان آور خرافی و غیر علمی است. حجاب، زن را از جامعه جدا کرده و شفافیت در مناسبات انسانی را کور و کدر کرده و مناسبات همزیستی مستقیم را نامیسر میسازد. در جامعه افراد نیاز دارند همدیگر را ببینند و مشاهده کنند و به یکدیگر اعتماد کنند و از نظر روحی و فکری و جسمانی به انتخاب دست بزنند. حجاب چهره ها را میپوشاند و واقعیت انسانی را پنهان میکند. جامعه شناسی به رازگشائی کمک میرساند، حال آنکه حکم دینی حجاب بر چند چهره گی افراد میدمد و راز ها و دروغ جامعه را میافزاید. 


آقای سروش شانتاژ میکند و تلاش دارد تا از طرح انتقاد علیه رسوم بسته اسلامی جلوگیری نماید. برای او اشخاص حجاب را "انتخاب" کرده و انتقاد به انتخاب آنها بی احترامی به حرمت آنانست. ما میپرسیم در تاریخ اسلام و حاکمیت های اسلامی کجا امکان انتخاب وجود داشته است؟ خشونت و سانسور و کشتن دیگر اندیش خط اصلی اسلام بوده است و بعلاوه تربیت های دینی سنتی در خانواده و جامعه بطرز آشکار و ناآشکار روان انسانها را شکل داده است. دیسیپلین مذهبی و خانوادگی و جامعه اسلامی تحمیلی آخوندها و تکنوکراتهای مذهبی، هرگونه آزادی و انتقاد به اسلام و حجاب را ممنوع ساخته است. انسانها در جامعه در الگوهای فرهنگی دینی زاده میشوند و رشد میکنند و میمیرند. بازتولید دین و ایدئولوژی در بافت اجتماعی باعتبار فعالیت حاملین و امکانات مالی و مادی و مجموعه دستگاههای دینی و ایدئولوژیک تکرار میشود و افراد در این ساختار پرداخته میشوند. تنها جنبش فکری و فضای باز فرهنگی و دمکراتیک و شناختن الگوهای گوناگون فکری و جستجوی فردی اجازه میدهد تا فرد از این دترمینیسم و جبر دور شود. کسانی که از این خطوط جدا میشوند با کسب فرهنگ باز و ارتباط با جهان و اندیشه باز و شهامت فردی خود به آزادی نسبی خویش میرسند؛ ولی تردیدی نیست که آنها باز تحت فشار توانفرسای جامعه و خانواده و مذهب قرار دارند. آقای سروش از "انتخاب" حجاب در جامعه اسلامی صحبت میکند. این طرز فکر یا بیانگر برخورد سطحی و ندیدن بار سنگین عوامل متعدد در تربیت ذهن و رفتار و نیز عوامل فشار مستقیم در جامعه است ویا بازتاب اعتقاد دگماتیستی به مبانی قرآنی و حمایت ایدئولوژیک از دین اسلام است. موضع آقای سروش در باره حجاب با خردگرائی و مدرنیت در تناقض است و تمایل به کهنگی دینی دارد. خواست آقای سروش انتخاب آزاد نیست بلکه ادامه حجاب و انتخاب اسلام است. حال آنکه زنان ایران از حجاب اسلامی بستوه آمده و نظام دینی فضای نفس کشیدن را تنگ کرده است.

جلال ایجادی
استاد دانشگاه در فرانسه